انسانها


انسانها
ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و ...

دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدم‌ها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند
شگفت‌انگیزترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

تفاوت بین دوست معمولی و دوست واقعی


يه دوست معمولي وقتي مي آيد خونت، مثل مهمون رفتار ميکنه يه دوست واقعي درِ يخچال رو باز ميکنه و از خودش پذيرايي ميکنه يه دوست معمولي هرگز گريه تو رو نديده. يه دوست واقعي شونه هاش از اشکاي تو خيسه يه دوست معمولي اسم کوچيک پدر و مادر تو رو نمي دونه يه دوست واقعي اسم وشماره تلفن اون هارو تو دفترش داره يه دوست معمولي يه دسته گل واسه مهمونيت مي آره يه دوست واقعي زودتر ميآد تا تو آشپزي بهت کمک کنه و ديرتر مي ره تا به کمکت همه جارو جمع و جور کنه يه دوست معمولي متنفره از اين که وقتي رفته که بخوابه بهش تلفن کني يه دوست واقعي ميپرسه چرا يه مدته طولانيه که زنگ نمي زني؟ يه دوست معمولي ازت ميخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزني يه دوست واقعي ازت ميخواد که مشکلات را حل کنه يه دوست معمولي وقتي بين تون بحثي ميشه دوستي رو تموم شده ميدونه يه دوست واقعي بهت بعد از يه دعواهم زنگ ميزنه يه دوست معمولي هميشه ازت انتظار داره. يه دوست واقعي ميخواد که تو هميشه رو کمکش حساب کني يه دوست معمولي اين حرف های منو ميخونه و فراموش ميکنه يه دوست واقعي اونو واسه همه و دوباره واسه خودم ميفرسته

چهار فصل زندگی

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود.

پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.

سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.

پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.

پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.

پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.

پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!

مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل آنچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!

اگر در ”زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!

مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!

زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین!

در راههای سخت پایداری کن، لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!

سخنان آلبرت انیشتین

* «اگر انسان‌ها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معده‌شان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.»
* «اگر واقعیات با نظریات هماهنگی ندارند، واقعیت‌ها را تغییر بده.»
* «تا زمانی که حتی یک کودک ناخرسند روی زمین وجود دارد، هیچ کشف و پیشرفت جدی برای بشر وجود نخواهد داشت.»
* «تخیل مهمتر از دانش است.علم محدود است اما تخیل دنیا را دربر می‌گیرد.»
* «سعی نکن انسان موفقی باشی، بلکه سعی کن انسان ارزشمندی باشی.»
* «سخت‌ترین کار در دنیا درک [فلسفهٔ] مالیات بر درآمد است.»
* «سه قدرت بر جهان حکومت می‌کند:۱-ترس ۲-حرص ۳-حماقت.»
* «علم زیباست وقتی هزینهٔ گذران زندگی از آن تامین نشود.»
* «متوجه هستید که تلگراف سیمی به‌نوعی یک گربهٔ بسیار بسیار درازی است که وقتی دم‌اش را در نیویورک می‌کشید، سرش در لوس‌آنجلس میومیو می‌کند. این را می‌فهمید؟ و رادیو هم دقیقاً به همین شکل کار می‌کند؛ شما پیام‌هایی را از اینجا می‌فرستید و آنها در جایی دیگر دریافتشان می‌کنند. تنها تفاوت در این است که دیگر گربه‌ای وجود ندارد.»
* «مسائلی که بدلیل سطح فعلی تفکر ما بوجود می‌آیند، نمی‌توانند با همان سطح تفکر حل گردند.»
* «من با شهرت بیشتر و بیشتر احمق شدم.البته این یک پدیدهٔ نسبی است.»
* «مهم آن است که هرگز از پرسش باز نه‌ایستیم.»
* «هیچ کاری برای انسان سخت‌تر از فکرکردن نیست.»
* «دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.»
* «در دنیا خط مستقیم وجود ندارد و تمام خطوط بدون استثنا منحنی و دایره وار است و اگر این خط کوچکی که در نظرما مستقیم جلوه میکند در فضا امتداد یابد خواهیم دید که منحنی است.»
* «به آینده نمی‌اندیشم چون به زودی فرا خواهد رسید.»
* «به‌سختی میتوان در بین مغزهای متفکر جهان کسی را یافت که دارای یک‌نوع احساس مذهبی مخصوص به‌خود نباشد، این مذهب با مذهب یک شخص عادی فرق دارد.»
* «خدا، شیر یا خط؟ نمی‌کند»
* «خداوند زیرک است اما بدخواه نیست.»
* «نگران مشکلاتی که در ریاضی دارید نباشید. به شما اطمینان می‌دهم که مشکلات من در این زمینه عظیم‌تر است.»
* «همزمان با گسترش دایرهٔ دانش ما، تاریکی‌ای که این دایره را احاطه می‌کند نیز گسترده می‌شود.»
* «یک فرد باهوش یک مسئله را حل می‌کند اما یک فرد خردمند از رودررو شدن با آن دوری می‌کند.»
* «اگه نمرهٔ تستت تک شد ناراحت نشو!»
* «در دنیایی که دیوارها و دروازه‌ها وجود ندارند چه احتیاجی به پنجره و نرده است؟»
* «از وقتی که ریاضی‌دانان از سرو کول «نظریه نسبیت» بالارفته‌اند، دیگر خودم هم از آن سر در نمی‌آورم.»
* «دوچیز بی‌پایان هستند: اول «منظومه شمسی»، دوم «نادانی بشر»، در مورد اول زیاد مطمئن نیستم.»
* «من نمیدانم انسان‌ها با چه اسلحه‌ای در جنگ جهانی سوم با یک‌دیگر خواهند جنگید، اما در جنگ جهانی چهارم، سلاح آنها سنگ و چوب و چماق خواهد بود.»

سال نو مبارک

عععععععععععععععععععععععععععیییییییییییییییییییییییییییییییییدددددددددددددددددددددتتتتتتتتتتتتتتووووووووووووووووونننننننننننن مممممممممممممممممبببببببببببببببباااااااااااااااااااارررررررررررررررررککککککککککک؟؟؟؟!!!!!!!

اوه اوه! مث اینکه خیلی طولانی و سخت شد ببخشید دوست داشتم اولین کسی باشم که سال نو رو به دوستای عزیزم تبریک میگم امیدوارم تو سال جدید۲تاچیزو یاد بگیریم ۱-اتحاد!!!۲-گذشت!!!

عدد 1,000,000,000,000,000,000,000,000,000 نامگذاری شد


نشریه انگلیسی تلگراف نوشت:دانشمندان عدد 1,000,000,000,000,000,000,000,000,000 را "هلا" نامیدند. البته ممکن است این نام تغییر کند. آنها معتقدندکه سیستمهای کنونی برای توصیف این عدد (یک با 27 صفر) کافی نیست. قرار است "هلا"به پیشوندهای بین المللی مانند کیلو، مگا و گیگا بپیوندد.
__________________

همه چیز در مورد چهارشنبه سوری

يکی از آئينهای سالانه ايرانيان چهارشنبه سوری يا به عبارتی ديگر چارشنبه سوری است. ايرانيان آخرين سه شنبه سال خورشيدی را با بر افروختن آتش و پريدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.



چهارشنبه سوري، يک جشن بهاري است که پيش از رسيدن نوروز برگزار مي شود.


مردم در اين روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمی را برگزار می کنند که ريشه اش به قرن ها پيش باز می گردد.



مراسم ويژه آن در شب چهارشنبه صورت می گيرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نيز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردي من از تو ) می خوانند.





ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئينهای کهن ايرانيان است که همچنان در ميان آنها و با اشکال ديگر در ميان باقی بازماندگان اقوام آريائی رواج دارد.

اما دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.





در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم.در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و يکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگيريم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد."



"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن می کرديم تا روح نياکانمان را به خانه هايمان دعوت کنيم."



"بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."

بخش كردن ماه به چهار هفته در ايران ،پس از ظهور اسلام است و شنبه و يك شنبه و دوشنبه و ........ناميدن روز هاي هفته از زمان رواج آن .شنبه واژه اي سامي و درآمده به زبان فارسي و در اصل "شنبد" بوده است.




"سور "در زبان و ادبيات فارسي و برخي گويش هاي ايراني به معناي "جشن"،"مهماني"و "سرخ" آمده است





مراسم چهارشنبه سوري



بوته افروزي





در ايران رسم است كه پيش از پريدن آفتاب، هر خانواده بوته هاي خار و گزني را كه از پيش فراهم كرده اند روي بام يا زمين حياط خانه و يا در گذرگاه در سه يا پنج يا هفت «گله» كپه مي كنند. با غروب آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان، زن و مرد و پير و جوان گرد هم جمع مي شوند و بوته ها را آتش مي زنند. در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روي بوته هاي افروخته مي پرند، تا مگر ضعف و زردي ناشي از بيماري و غم و محنت را از خود بزدايند و سلامت و سرخي و شادي به هستي خود بخشند. مردم در حال پريدن از روي آتش ترانه هايي مي خوانند.

زردي من از تو ، سرخي تو از من

غم برو شادي بيا ، محنت برو روزي بيا

اي شب چهارشنبه ، اي كليه جاردنده ، بده مراد بنده



خاکستر چهارشنبه سوري، نحس است، زيرا مردم هنگام پريدن از روي آن، زردي و یيماري خود را، از راه جادوي سرايتي، به آتش مي دهند و در عوض سرخي و شادابي آتش را به خود منتقل مي کنند. سرود "زردي من از تو / سرخي تو از من"

هر خانه زني خاكستر را در خاك انداز جمع مي كند، و آن را از خانه بيرون مي برد و در سر چهار راه، يا در آب روان مي ريزد. در بازگشت به خانه، در خانه را مي كوبد و به ساكنان خانه مي گويد كه از عروسي مي آيد و تندرستي و شادي براي خانواده آورده است.
در اين هنگام اهالي خانه در را به رويش مي گشايند. او بدين گونه همراه خود تندرستي و شادي را براي يك سال به درون خانه خود مي برد. ايرانيان عقيده دارند كه با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضاي خانه را از موجودات زيانكار مي پالايند و ديو پليدي و ناپاكي را از محيط زيست دور و پاك مي سازند. براي اين كه آتش آلوده نشود خاكستر آن را در سر چهارراه يا در آب روان مي ريزند تا باد يا آب آن را با خود ببرد.



مراسم كوزه شكني

مردم پس از آتش افروزي مقداري زغال به نشانه سياه بختي،كمي نمك به علامت شور چشمي، و يكي سكه دهشاهي به نشانه تنگدستي در كوزه اي سفالين مي اندازند و هر يك از افراد خانواده يك بار كوزه را دور سر خود مي چرخاند و آخرين نفر ، كوزه را بر سر بام خانه مي برد و آن را به كوچه پرتاب مي كند و مي گويد: «درد و بلاي خانه را ريختم به توي كوچه» و باور دارند كه با دور افكندن كوزه، تيره بختي، شور بختي و تنگدستي را از خانه و خانواده دور مي كنند.



همچنين گفته ميشود وقتي ميتراييسم از تمدن ايران باستان در جهان گسترش يافت،در روم وبسياري از کشورهاي اروپايي ،روز 21 دسامبر ( 30 آذر ) به عنوان تولد ميترا جشن گرفته ميشد.ولي پس از قرن چهارم ميلادي در پي اشتباهي كه در محاسبه روز كبيسه رخ داد . اين روز به 25 دسامبر انتقال يافت



فال گوش نشيني

زنان و دختراني كه شوق شوهر كردن دارند، يا آرزوي زيارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نيت مي كنند و از خانه بيرون مي روند و در سر گذر يا سر چهارسو مي ايستند و گوش به صحبت رهگذران مي سپارند و به نيك و بد گفتن و تلخ و شيرين صحبتكردن رهگذران تفال مي زنند. اگر سخنان دلنشين و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجتو آرزوي خود را برآورده مي پندارند. ولي اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسيدن به مراد و آرزو را در سال نو ممكن نخواهند دانست.



قاشق زني

زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقي با كاسه اي مسين برمي دارند و شب هنگام در كوچه و گذر راه مي افتند و در برابر هفت خانه مي ايستند و بي آنكه حرفي بزنند پي در پي قاشق را بر كاسه مي زنند. صاحب خانه كه مي داند قاشق زنان نذر و حاجتي دارند، شيريني يا آجيل، برنج يا بنشن و يا مبلغي پول در كاسه هاي آنان مي گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زني چيزي به دست نياورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود نااميد خواهند شد. گاه مردان به ويژه جوانان، چادري بر سر مي اندازند و براي خوشمزگي و تمسخر به قاشق زني در خانه هاي دوست و آشنا و نامزدان خود مي روند.



آش چهارشنبه سوري

خانواده هايي كه بيمار يا حاجتي داشتند براي برآمدن حاجت و بهبود يافتن بيمارشان نذر مي كردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» يا «آش بيمار» مي پختند و آن را اندكي به بيمار مي خوراندند و بقيه را هم در ميان فقرا پخش مي كردند.



تقسيم آجيل چهارشنبه سوري

زناني كه نذر و نيازي مي كردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجيل هفت مغز به نام «آجيل چهارشنبه سوري» از دكان رو به قبله مي خريدند و پاك مي كردند و ميان خويش و آشنا پخش مي كردند و مي خورند. به هنگام پاك كردن آجيل، قصه مخصوص آجيل چهارشنبه، معروف به قصه خاركن را نقل مي كردند. امروزه، آجيل چهارشنبه سوري جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوري شده است.



گرد آوردن بوته، گيراندن و پريدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شايد مهمترين اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخير متاسفانه اين رسم شيرين جايش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است

پس اميدورام دوستان عزيز با خواندن اين مطالب قشنگي اين رسم را با انجام كارهاي خطرناك و استفاده از ترقه هاي خطرناك خراب نكنند

مراسم ديگري مانند توپ مروارید ، فال گوش ، آش نذری پختن ، آب پاشی ، بخت گشائی دختران ، دفع چشم زخمها ، کندرو خوشبو ، قلیا سودن ، فال گزفتن هم در این شب جزو مراسمات جالب و جذاب می باشد






تحريف آيين چهارشنبه سوري



يافته هاي پزوهشي نشان مي دهد كه تمامي آيين ها و يادمان هايي كه مردم ايران در هنگامه گوناگون بر پا مي داشتند و بخشي از آنها همچنان در فرهنگ اين سرزمين پايدار شده است ، با منش ، اخلاق و خرد نياكان ما در آميخته بود و در همه آنها ، اعتقاد به پروردگار ، اميد به زندگي ، نبرد با اهريمنان و بدسگالان و مرگ پرستان ، در قالب نمادها ، نمايش ها و آيين هاي گوناگون نمايشي گنجانده شده بود .

رفتار خشونت آميز و مغاير با عرف و منش جامعه نطير آنچه كه امروزه تحت نام چهارشنبه سوري شاهد آن هستيم ، در هيچكدام از اين آيين ها ديده نمي شود .



بهتر است بگوييم ، كساني كه با منفجر كردن ترقه و پراكندن آتش سلامتي مردم را هدف مي گيرند ، با تن دادن به رفتاري آميخته به هرج و مرج روحي ، آيين چهارشنبه سوري را تحريف كرده اند


زندگی چیست ؟



یک مزبله کثیف ، یک قتلگاه فجیع ، یک دارالمجانین بزرگ که تا کنون تحت هیچ قانون منظمی اداره نشده است ....

زندگی تراژدی است برای آن ‌کسی ‌که احساس می‌کند و کمدی است برای آنکه می‌اندیشد ....

زندگی کوتاه است اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد ....


- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -



این جهان پر است از صدای پای مردمانی که همچنان که تو را می بوسند ، در ذهن خود طناب دار تو را می بافند !!!!

خبر جدید

میگ میگ به ملکوت اعلی پیوست!

طی خبری که هم اکنون به دستمان رسید باتوجه به ناراحتی شدید پسر دیوید بکهام از به نتیجه نرسیدن تلاشهای کایوت(گرگ)برای گرفتن رادرانر(میگ میگ)آخرین قسمت این کارتون ساخته شد بالاخره کایوت به آرزوی دیرینش رسید .این کارتون را میتوانید از سایت

www.unisofte.com دانلود نمایید.

 

انرژی مثبت

معیار واقعی بودن تصمیم، آن است که دست به عمل بزنیم.
آنتونی رابینز

اجازه نده ترس تو را فلج سازد.
مارک فیشر

افرادی که از ریسک کردن میترسند به جایی نمیرسند.
مارک فیشر


منشأ همه ی بیماری ها در فکر است.
ژوزف مورفی


رحمت خداوند ممکن است تأخیر داشته باشد، اما حتمی است.
آنتونی رابینز


چنانچه نیک اندیش باشید خیر و خوشی به دنبالش خواهد آمد.
ژوزف مورفی


افراد موفق هیچ وقت اجازه نمیدهند که شرایط ازارشان دهد.
مارک فیشر


افرادی که زمان را در انتظار شرایط عالی از دست میدهند هرگز موفق نمیشوند.
مارک فیشر

اعمال ثابت ما سرنوشت ما را تعیین میکند.
آنتونی رابیتز


هنگامی که تخیلات و منطق در ضدیت با هم قرار بگیرند تخیلات پیروز میشوند.
مارک فیشر


وقتی که هدف روشنی داشته باشیم، احساس روشنی به ما دست می دهد.
آنتونی رابینز


ترس را از خود بران و با خود بگو من با نیروی شعور خود قدرت انجام هر کاری را دارم.
ژوزف مورفی

هر کس از قدرت انتخاب برخوردار است، پس سلامتی و شادی را انتخاب کنید.
ژوزف مورفی


قانون زندگی، قانون باور است.
ژوزف مورفی


اعتقادات ما، اعمال، افکار، و احساسات ما را شکل میدهد.
آنتونی رابینز


با هر تصمیمی تغییری تازه در زندگی آاغاز می کنید.
آنتونی رابینز


برای شروع باید باور داشته باشی که می توانی، سپس با اشتیاق شروع کنی.
مارک فیشر


اگر نمیدانی به کجا میروی به هیچ کجا نخواهی رسید.
مارک فیشر


این روشنی هدف است که به شما نیرو میبخشد.
آنتونی رابینز


در زندگی شکست وجود ندارد بلکه فقط نتیجه موجود است.
آنتونی رابینز


تمام کسانی که ثروتمند شده اند باور داشته اند که میتوانند ثروتمند شوند.
مارک فیشر


باور به طور خود بخود به اجرا در میاید.
ژوزف مورفی


نه موفقیت و نه شکست، یک شَبه ایجاد نمیشود.
آنتونی رابینز


به ضمیر باطن خود به صورت یک هوش زنده و یک یار موافق بنگرید.
ژوزف مورفی


ترس باعث میشود تا بسیاری از مردم به رویاهایشان نرسند.
مارک فیشر


زندگی دقیقاً به ما آن چیزی را میدهد که به دنبالش هستیم.
مارک فیشر


نباید مطالب غلطی که از گذشته در ذهن ما برنامه ریزی شده اند حال و آینده ما را تباه کنند.
آنتونی رابینز


اندیشه هایتان را عوض کنید تا سرنوشتتان عوض شود.
ژوزف مورفی


زندگی آماده است تا بسیار بیشتر از آنچه تصورش را می کنید به ما بدهد.
مارک فیشر

تنها کسانی می توانند کارهای بزرگی انجام دهند که به قدرت ذهن ایمان دارند.
مارک فیشر


ضمیر باطن شما سازنده بدن شماست و میتواند شما را درمان کند.

ژوزف مورفی



با سپاس.

رنگین کمان چرا به صورت «کمان» دیده می شود ؟

رنگین کمان چرا به صورت «کمان» دیده می شود ؟ اولین کسی که به طور جدی در باره این مسئله مطالعه کرد رنه دکارت بود . قبل از دکارت کسانی مانند قطب الدین شیرازی یا تیودوریک در این باره تحقیق کرده بودند . دکارت با توجه به قوانین شکست همزمان ولی به طور جداگانه از اسنل ( بنیان گذار اصلی قوانین شکست و بازتاب ) به شرح رنگین کمان پرداخت و در سال 1637 نتایج خود را منتشر کرد .

قطـره هـای آب در حـال سـقوط کروی شکل اند ، پس به سراغ نحوه برهــم کنـش یـک پرتـو نـور سـفید ، بـا یـک کـره شـفاف مـی رویـم . اگر کمـی بـــا چگونگی شکل گیری رنگین کمان آشنا باشید می دانیــد کـه رنگین کمان اصلی را مجموعه پرتوهایی که در مرز قطرهوا، دوبار شکسته و یک بــار بـاز تـابیده انـد، مـی سـازند و چـون ضریب شکست آب برای رنگهای مختلف متفاوت است، نور سفید در ضمن این شکســت هـا بـه اجـزای رنـگی اش تجزیـه میشود، اما نور خورشید پیوسته است و در تمــام نقـاط رو بـه نور قطره با آن برخورد می کند که شرایط بازتاب و شکســت در هر یک از این نقاط ، متفاوت است.

مثلا پرتو نوری که راستای آن از مرکز قطره می گذرد، بدون شکست وارد آن شده و در سوی دیگر باز تابیده مــی شـود و روی همان مسیر ورودی بــه بـیرون بـر مـی گردد. بـه عبـارت دیگر پرتو به وسیله قطره 180 درجه تغییر جهت می دهــد، در مقابل اگر پرتو نور مماس بر قطره به آن بتابد، می توانید ببینید که هنگام ورود به بیشـترین مـیزان ممکـن مـی شـکند و پرتـو خروجی با پرتو خروجــی بـا پرتـو ورودی زاویـه حـدود 165 درجه می سازد، بررسی بیشتر نشان می دهد که در بین این دو وضعیت حدی ، زاویه انحـراف زاویـه بیـن پرتـو خروجـی و ورودی  180 درجه کاهش می یابد بــه مقـدار کمینـه 138 درجه می رسد و سپس دوباره تا 165 درجه بالا مــی رود، امـا چون در اطراف مقدار کمینه، تغیـیر زاویـه کـم اسـت، بخـش بزرگی از نور فـرودی ، در حـول و حـوش ایـن زاویـه 138 درجه از قطره خارج می شود. به عبــارت دیـگر ، شـدت نـور خروجی در تمام زوایا یکسان نیست و بیشتر نـور رنگینـی کـه از قطره بیرون می رود، با جهت تابش خورشید، زاویه حــدود 138 درجه یا معادل آن 42 درجه می سازد. البته ایــن زاویـه، بستگی به رنگ پرتو دارد و بین 40 تا 42 درجه برای رنگهای قرمز تا بنفش متفاوت است. بنابراین می توان تصور کـرد کـه تنها در زوایای حــدود 42 درجـه ، پرتوهـای رنـگی بـه طـور مؤثر از قطره خارج می شوند.

حالا تصور شکل رنگین کمــان، کـار سـاده ای اسـت، فـرض کنید در بعد از ظــهر ، خورشـید در حـال تـابش و فضـا پـر از قطره های کروی آب است و شما هم پشت به خورشــید و رو به شرق ایستاده اید، در این وضعیت نور رنــگی کـه بـه چشـم شما می رسد، مجموعه نورهای خـارج شـده از تمـام قطراتـی است که خط واصل چشم شما و آنها با راستای نور خورشید، زاویه بین 40 و 42 درجه می سازد.

مکان هندسی این قطره ها مخروطی بــه رأس چشـم شماسـت که نیم زاویه رأس آن حدود 42 درجه است. چیزی که شما از رأس این مخروطی می بینید مقطع آن است، یعنی یک نوار دایره ای به پهنای زاویه ای بین 40 و 42 درجه که رنگهای قرمز تا بنفش را در خــود جـای داده اسـت، البتـه

سطح افق، این دایره را قطع می کند و چون قطـرات آب تنـها در هـوا حضـور دارنـد، شـما تنـها کمـانی از یـــک دایــره را میبینید. این کمان، وقتی پرتو خورشید موازی با افـق اسـت، یعنی هنگام غروب به بیشینه خــود مــی رسـد و بـه نیـم دایـره تبدیل می شود. البته در آســمان و مثـلا از درون هـواپیمـا در شرایط مساعد می تـوان رنگیـن کمـان دایـره ای را هـم دیـد.


آنطرف رنگین کمان کجاست؟
وقتی در طول بارندگی فقط یک رنگین کمان می بینیم در واقع چند رنگین کمان وجود دارد؟ پاسخ این سؤال آنطور که فکر می کنید ساده نیست! وقتی نور وارد یک قطره آب می شود، در داخل قطره بازتاب کرده، و آنچه به چشم ما باز می تابد رنگین کمان را تشکیل می دهد. هر قطره باران، نوری را که واردش می شود در تمام جهات ممکن بازتابانده و می شکند. اولین بار که نور با قطره برخورد می کند، یک پرتو کسری از آن نور بازتاب می کند و و بقیة آن در طول قطره حرکت می کنند تا به پشت قطره از سمت داخل برخورد کنند. دوبا ره، مقداری از نور شکت خورده و مقداری بازتاب می کند. در هر برخورد با سطح سطح داخلی قطره، مقداری از نور باز می تابد و در قطره می ماند، و باقیماندة آن خارج می شود. بنابراین پرتو های نور می توانند بعد از یک، دو، سه بازتاب داخلی یا بیشتر از قطره خارج شوند.
وقتی شما دو رنگین کمان می بینید، اولین یا اصلی ترین کمان در زاویة 42 درجه، با نور قرمز در بیرون و نور بنفش در داخل به طور واضح دیده می شود. کماان دوم همیشه کم رنگ تر بوده و بواسطة بازتاب دوم با رنگهای معکوس (بنفش در بیرون و قرمز در درون) در زاویة 51 تشکیل می شود. اسحاق نیوتن یک معادله ریاضی بر حسب اندازه زاویة رنگین کمانها بعد از بازتاب N اُمِ داخل قطره بدست آورد. او معتقد بود که در بازتاب سوم نور کافی وجود ندارد که در واقع شخص آنرا ببیند، از اینرو هرگز مسئله را برای 3=N حل نکرد. ادموند هالی، بعد از نامگذاری ستارة دنباله دار هالی، محاسبات را بر دوش گرفت و کشف کرد که سومین رنگین کمان در زاویة 40 درجه و 20 ثانیه تشکیل می شود، و شگفت زده شد. این رنگین کمان نبایستی در مقابل خورشید تشکیل شود بلکه دور تا دور خورشید تشکیل می شود! دو هزار سال بود که بشر به اشتباه در طرف دیگر آسمان در جستجوی این کمان بود.

مهندسی صنایع در یک نگاه

زمینه های كاري
تحقيق درعمليات، بهينه سازی؛
بهره وري؛ كارايي و اثربخشي؛
مديريت توليد، مهندسي ساخت، طراحي، پياده سازي و پشتيباني از سيستمهاي توليد؛
مهندسي كار، ارزيابي كاروزمان، طراحي و بهبود فرايندها؛
مهندسي فاكتورهاي انساني؛
مديريت مهندسي؛ مهندسي ارزش؛
مديريت منابع انساني؛ مديريت گروههاي كاري، طراحي ساختارهاي سازماني؛
لجستيك، پشتيباني، مكان يابي، امكانسنجي؛
مهندسي مالي، مهندسي هزينه، اقتصادسنجي؛
مهندسي و مديريت سيستمهاي كيفيت؛
سيستمهاي اطلاعاتي؛ مهندسي نرم افزار؛
مديريت پروژه.
استخدام
كنندگان
شركتهاي توليدي-صنعتي، كارخانجات و كارگاههاي بزرگ و كوچك؛
شركتهاي خدماتي، رفاهي، درماني، سازمانهاي اجتماعي؛
شركتهاي پخش و توزيع كالا و خدمات؛
بانكها و موسسات مالي، اعتباري؛
بيمارستانها، مراكز درماني و توانبخشي، بهزيستي؛
آموزش عالي؛
موسسه هاي عمومي و غيردولتي؛
دولت در كليه ي بخشها و پروژهها؛
شركتها مشاوره و مهندسي.
شرح و
فنون
خلاقيت، تفكر فراگير، ذهن كنجكاو و يادگير؛
تفكر سيستمي داشته باشد؛
بتواند درگروهها به خوبي كاركند، بنواند متخصصان ساير رشته ها را گرد هم آورد و گروه را مديريت كند.
داراي دانش آكادميك كافي در زمينه ي شغلي خودباشد؛
به خوبي با استانداردهاي جهاني در زمينه ي كاري خود آشناباشد؛
مدارك متنوعي كه بسته به نوع كار در مقاطع مختلف وجود دارد، كسب نمايد؛
روانشاسي و طرز برخورد با طيفهاي مختلف افراد را بداند؛
داراي مهارتهاي كلامي بالايي باشد، اهل بحث باشد
---

آمریکامدیون مهندسی صنایع

آمریکا که مهد مهندسی صنایع است تمامی پیشرفتهای خود در اکثر زمینه ها را مدیون مهندسی صنایع است.استفاده از مدلهای مختلف این رشته در زمینه های تولید-مدیریت پروژه(حتی پروژه های نظامی)-تعالی سازمانی-مهندسی مجدد.....ISO و بقیه موارد که همه مهندسان صنایع از آنها اطلاع کافی دارند،نتیجه اش میشود کشوری به نام امریکا که در جهان حرف اول را می زند.در عوض در ایران به جای پیشرفت شناسایی این رشته،پسرفت آنرا میبینیم.طوریکه به عنوان مثال امتیاز مدرک مهندسی صنایع جهت رتبه بندی شرکتهای پیمانکاری در رشته صنعت از 250 امتیاز به 125 امتیاز کاهش یافته.البته این موضوع ناآگاهی مسئولان ذیربط را نسبت به توانایی های مهندسان صنایع نشان میدهد.لذا لزوم ایجاد سازمان نظام مهندسی صنایع جهت شناسایی توانمندی ها و استفاده از فارغ التحصیلان این رشته در زمینه های مختلف صنعتی و عمرانی و تحقیقاتی و...بیش از پیش هویدا میباشد.لازم به ذکر است تفکر تاسیس این نظام سابقه طولانی دارد که متاسفانه تا کنون به ثمر نرسیده است

پادشاه

پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛ اما خود نیز علت را نمی دانست.
روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: "چرا اینقدر شاد هستی؟" آشپز جواب داد: "قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم. ما خانه اي حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم..."
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد. نخست وزیر به پادشاه گفت : "قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!! اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است."
پادشاه با تعجب پرسید: "گروه 99 چیست؟؟؟"
نخست وزیر جواب داد: "اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست، باید اين کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!"
پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند..
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!! او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!! فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛ اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!
آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛ او فقط تا حد توان کار می کرد!!!
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.
نخست وزیر جواب داد: "قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!!! اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما راضی نیستند. تا آخرین حد توان کار می کنند تا بیشتر بدست آورند. آنان می خواهند هر چه زودتر " یکصد" سکه را از آن خود کنند!!! این علت اصلی نگرانی ها و آلام آنان می باشد. آنها به همین دلیل شادی و رضایت را از دست می دهند و البته همین افراد اعضای گروه 99 نامیده می شوند!!!

درسی زيبا از ادیسون

ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد...
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.


در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...

پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند!!!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!

من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!!
چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ایست كه دیگر تكرار نخواهد شد...!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!!

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد.